سوگند به قلم نه از آنکه می نویسد از آن جهت که میان من و تو رابطه ای برقرار می کند که با سیاه کردن کاغذ سفیدی و یا... صورت می گیرد و باعث پیوند تو دوست عزیز با افکار و احساسات این بنده حقیر سر تا پا تقصیر می شود و آنچه را که در اعماق وجودم به جوشش می آید به صورت کلمات به وجود شما متصل می سازد و شما می فهمید آنچه را که من با هزار آب و تاب در قالب کلمات در آورده ام و راستی کلمات نمی توانند به نمایش در آورند آنچه را می خواهم بگویم.
ما آمده ایم با کوله باری از فکر های گوناگون، احساسی به گرمی گل سرخ، خیالی نازکتر از نسیم سحر گاهان و دستانی پر از هیچ...
شاید بپرسید که این چه سوال عجیبی است یعنی تناسب بین دو عکس انیشتین و گل سرخ ــ مثلا چه تناسبی وجود دارد؟ــ
پاسخ این سوال برای من هم خیلی دشوار است؛ چه تناسبی ممکن است بین این دو عکس تقریبا متضاد وجود داشته باشد ولی با اندکی تامل می توان فهمید که این عکس هیچ تضادی با هم ندارند بلکه سر تا پا تناسب است.
انیشتین دانشمند بزرگ و یکی از نوابغ قرن را می بینید که با تفکر، چشم هایش را به سویی دوخته است و خدا می داند که در ذهن پر تپ و تاپش چه می گذرد ــ کشف راز گل سرخ ــ کشف یکی از مسائل فیزیکی ــ زندگی ــ تنفر یا آرامش
آیا انیشتین به گل سرخ می اندیشد؟ او به گل سرخ با چه دیدی نگاه می کند؟ یعنی با دید فیزیک به گل سرخ می نگرد و مثلا مقدار، حجم، جرم و ... آن را در نظر می گیرد یا اصلا هیچ.
گل سرخ گل زیبا و جذابی است که در یکی از فصل های سال جلوه گر باغ و بوستان می شود و من به یاد می آورم زمانی را که کودک بودم؛ هنگامی که به خانه پدربزرگم در نجف آباد اصفهان می رفتیم در باغچه خانه شان در فصل بهار گل های رنگارنگی وجود داشت. ازجمله گل های یاس، محمدی، صدپر و گل سرخ.
گل سرخ در عین زیبایی اش بوی خوبی نداشت.گاهی در ذهنم این سوال پدید می آمد که چرا گل سرخ بوی خوبی نمی دهد؟ و چرا شاخه هایش تیغ دارد و اکنون هم پس از گذشت سال های متمادی هنوز به این جواب نرسیدم.
با سلام
از این که به وبلاگ من سر زدید متشکرم و امیدوارم در کار وبلاگ نویسی موفق باشید.
خوش میگذره نمی خاید که اونجا بمونید البته به نظر من همونجا بمونید بهتره تا بیاید قم یا نجباد
سلام هادی
چه خبرا
کجایی بابا
نمی دونستم اینقدر طبع ادبی و لطیفی داری هر چند اگر رشتت ادبیات باشه
موفق باش این یه دستوره!!
نظر لطف شما است دوست عزیز.
سلام.نهههههه باباااااا...
از بیرون به درون امدم .از منظر به نظاره .به ناظر.نه به هیئت گیاهی.نه به هیئت پروانه ای نه به هیئت سنگی .نه به هیئت اقیانوسی .من به هیئت ما زاده شدم ُبه هیئت پر شکوه انسان!تا در بهار گیاه به تماشای رنگین کمان پروانه بنشینم .غرور کوه را دریابم هیئت دریا را بشنوم تا شلیته خود را بشناسم وجهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهمُ که کارستانی از این دست از توان درخت و پرنده و ابشار بیرون است...انسان زاده شدن تجسم وظیفه بود .توان دوست داشتن و دوست داشته شدن.توان شنفتن.توان دیدن وگفتن.توان اندوهگین وشادمان شدن.توان خندیدن به وسعت دل.و توان گریستن از سویدای جان .توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوهناک فروتنی.توان جلیل به دوش بردن بار امانت.و....توان غمناک تحمل تنهایی...تنهایی عریان......
متن زیبای قبلی رو نوشتم چونننننننن دیروز پانزده شهریور تولد یه انسان زیبا مثل من بوددددد تولدم مبارکککککککک
تولدت مبارک انشا الله شیرینی عروسیت زورد تر بخوریم
سلام دوست خوبم
شهریور ماه وداع اخوان!ان شکسته چنگ بی قانون....که روشنایی های دروغین را بر جبین قدسی محراب می دید و افسوس می خورد .....روانش شاد
سلام ! اگه اهل ادب وعرفانید حتما متن زیبای (نیایش های تنهایی )محمد نوری زاد را بخوانید و گوش دهید .سایتش فیلتره ُاگه توی اینترنت گیر اوردید حتما لینک بزارید تا بقیه هم استفاده کنند .....معرکه است.شراب نابه.......
سلام من علی اللامی وبلاگ زیبایی داری بهتره با هم در ارتباط باشیم
سلام مشدی!
راستی!چند بار می خواستم ازت بپرسم و اون موقع که نجف اباد اومدید بگم که :کتاب(ایا تو ان گمشده ام هستی) نوشته باربارا انجلیس را خوانده ای؟ اگه نه بد نیست حتما قبل از هر اقدامی یه مطالعه ای داشته باشی!
تو رو خدا اینقدر چیزای جدید مدید ننویسُ ما فرصت کانکت پیدا نمیکنیم!